ای بندهی من! من ترا بخاطر وفاداریات بسیاردوست
میدارم و میتوانم خواهش تو را برآورده کنم اما هیچ میدانی
انجام تقاضای تو چقدر دشوار است؟هیچ میدانی که باید ته
اقیانوس آرام را آسفالت کنم؟ هیچ میدانی چقدر آهن و سیمان
و فولاد باید مصرف شود؟ من همهای اینها را میتوانم انجام
بدهم! اما آیا نمیتوانی آرزوی دیگری بکنی؟
مرد، مدتى به فكر فرو رفت، آنگاه گفت:
اى خداى من! من از كار زنان سر در نمى آورم! میشود بمن
بفهمانى كه زنان چرا مى گریند ؟ میشود به من بفهمانى
احساس درونى شان چیست؟ اصلا میشود به من یاد بدهى كه
چگونه مى توان زنان را خوشحال كرد؟
صدایی از جانب باریتعالى آمد كه:
ای بنده من! آن جادهای را که خواستهای، دو بانده باشد یا چهار بانده!!؟؟
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
وب ما چه جوریه؟؟؟؟؟
آمار سایت